از کدام سوی جان ترد میشود؟ من ناگزیر از زندگانی ام و جانم در دستان خویشتن! حباب های زیستن در زمان و مکان پراکنده هستند. درد هر اندازه باشد جان را گرامی تر بوَـد! به جان می اندیشم! می اندیشم: به همان صورت که برای زنده بودن نفس می کشیم و در تب تاب بازه زیست و مرگ سرگردانیم. سرگردانی، جان را زیباتر می انگارد. (زبان اخلاق) نگار زیبای جان، به لطف دشواری های واکنش بیوشیمی حیوان بشر! \"تضاد انگار\" باید صبر کرد و دید که هیچ انگاری، اندیشه و تفکر چه چیز را برای جان به ارمغان خواهد آورد. جان را لمس میکنم و به راستی که جان، جان حیوان بشر ارزنده است! جان را آنقدر ارزندگی باد که ارزانی نمیدارم تن از خویشتنم! از \"مَن – اَم\" \"مّنِ\" خویشتنم! اینک که قرعه جان به نام من است، چرا باید از \"ارزش های\" زندگی تهی گردم؟ ارزش های مدرن به ارزش های کهنه دهن کجی می کنند. خوب بدان که خردمندان گجستک جان را در طی هزاره ها چقدر لگدمال کرده اند!
گجستکان، همانانی که زندگی و ارزش های زندگی را پیشکش کردند! در این زمان پر هیاهو جان ها افسرده و تن ها فروپاشیده! طلب حکایت از خردمندان چیست؟ می توانی خودت انتخاب کنی و برای تن ات جادوی دِگَر – گونی بنویسی! زشت یا زیبا! لذتش برای تو و سودش به کام جان های سرخورده و فروپاشیده. جان با ارزش است، چون تلخ و گواراست! و هر چه تلخ تر ارزنده تر! طعم تلخی جان، گوارایی جان را بر تن می نشاند. این چنین است که می گویم این تضاد نیست! زیباتر از جان تلخ چه چیزی هست؟ یاد آوری ات می کنم که به خوی وحشی ات باز گرد و نه تنها که یادآوری ات می کنم هشدارت می دهم. وحشی هیچ قاعده ای نمی شناسد جز پوچ که اصالت را باطل و قدرت را از درون خاشاک پوسیده و فرسوده اصالت بیرون می کشد. صف آرایی جنگاوران حیوانات بشر! بهتر که در هذیان های جان شیرین من گداخته شوید تا در یابیم جان تلخ را!