آن گونه که هستیم می خندیم ، می گرییم ، میترسیم، بیمار میشویم ، بهبود مییابیم ، زیست میکنیم و در پایانمیمیریم. چند گونه نیستیم پس چگونه هستیم؟ انعطاف پذیری پشت اندر پشت من ، سفسطه جریان مرموز را به تکاپو انداخته است.حیوان بشر آن گونه وجود دارد که پوچ است.اگر رها باشی ، به سادگی ابراز تن می کنی. اگر پذیرفتی که وجودپوچ مطلق است رها نمیشوی ، بلکه به رهایی تن باز می گردی و در اوج رهایی ناب سازی را دور می نمایی. پوچی وجود هیچ تناقضی با زیستن ندارد! اگر این جمله را صرفاً برای تاکید بیشتر دریافته باشیم. من از خمیده زندگی خط ممتدی نیافته ام چون جستجو گر نبودم! اگر احتیاط شرط عقل باشد ، زندگی هم مشروط به جستجوگری است. بشر در زمان حال زیست میکند و در زمان حال می کاود. سازندگی مانند پیکرتراشی هست و حرفه جستجو گران جز این نیست. دنباله روی پیشه زندگانی است. من یکی از بی پایان باشندگانم. حیوان بشر تک باشنده وجود است. حتی سازگاری هم مردود و بی معناست. در ترادف باشندگی و زیست برای ابراز وجود در عین پذیرش پوچی محض وجود شکی نیست چون حقیقت دارد. بشر وقتی طعم راستین لذت را می چشد که از باشندگی خویش دنبال رو نگردد. دنباله روی همانا فسادی دیگر مزید بر تباهی زندگی می افزاید همانگونه که زندگی خود دنباله روی سازندگان بکر انسانیت محسوب می گردد. فساد مزید بر زندگی از اخلاق به ابر اخلاق رفتن است. این سفسطه بکر را دوست دارم. چون سیاهی بشر را پویاتر از همیه بازتاب می دهد! ناظر پشت پنجره هوای بیرون به سرش می زند. ناظر خارج از پنجره هوای داخل را پذیراست. هر دو ناظر نمی دانند که باید سازنده پنجره را زیر گیوتین اخلاق کش قرار داد. هر دو ناظر رونده اند چون در پیچ و تاب مکانیک اخلاق بولهوس گشته اند. تا کنون هیچ کدام از ما حیوانات، اخلاق را تا به این حد مکانیکی نشناخته بودیم اما در شناخت واقعی اخلاق دستگاه انسان سازی است جهت تعیین مرز برای جانور بشر. سوخت دستگاه لهو و لعبی که پردازشگرانه چرخ دنده های این منظومه به گرد خویش را دوارتر از همیشه می کند. بشر سپری است در برابر پردازش خیال و بدین صورت جانش در لا به لای چرخ دنده های اخلاق خون آلود نمی گردد. هیچ انگاری جان را ارزنده ارائه می دهد اما به راستی که جان ارزنده است ، جان ارزانی هم نیست ، جان دهنده هم نیست ، جان فرآیندی پوچ است.
نویسنده : آرین آریان