سه سوت
همیشه عمدی در کار است
همیشه از من جلوتری
همیشه از من جلوتر
میزنی
تا عمدی در کاری موازی باشد
تا پشت به نازی باشی که من
میکِشم
می زنی خودت را به شیطنتی
که همیشه اندازه است
اندازهی اندازه
اندازهی نوک ِ لیموهای سینهات
تُرش و تیز
اندازهی اندازه
اندازهی پُرزهای آغوش ِ نرمت
گرم و باز
اندازهی گرمی ِ بازار قوارهای
که دور ِ باسنت را از دور ستایش میکند
هماندازهی بازوهای من
اندازهی اندازه
هماندازهی دستهای پیادهی من
همان اندازهی همیشهگی
که از من
جلوتری
تا لمس ِ انحنای دامانت
که آرامتر از نیمهی پالتوی خالدار ِ خلایق است
زیر بغلت را دودَستی چنگ
بزند و مرا
وادار به دویدن
وادار به گرفتن
وادار به لمس ِ مادهای زیبا و سالم
که چشمان ِ مسلّح ِ ماه
به دیدارش از رو
رفته است
و از رو بُرده است
کشیدهگیهای شکم ِ چیتا را
و یا پلنگی سرخ
که آرامتر از شاخههای موّاج غزال است
و تو،
مادهی منی
چون پلنگی که دندانهای نیشش
با شعرم تیزتر
با شعر سپیدتر
با شعرم باز،
تر است
لبانت را گاز میگیری
و گوشهی چشمها
اشکها خوشحالند
تا من روی برفها
پیچ ِ آسمان را شُل کنم
گوش نردههای اطراف را بپیچانم تا
صدای داستان عشقت
بلندتر از همیشه
زنده
پخش و پلا شود
و تمام جهان
شاهد رویدادی که هر برگش
زمستانی
که پشت و روی سردی نداشت
و آدمیان از حقیقتی مطلع
که راهی بدان ندارند
از حقیقتی که یک راه
بیشتر نداشت
وقتی تو با قطاری که برمیگردد
بروی و من
با قطاری که میرود بیایم
زیر تمام نقطههای تلاقی
قرار خواهیم گذاشت
و دو بار با هم خط خواهیم کشید
با تو قرار خواهم گذاشت
تا قرارمان باشد
که بیقراریم
و طوری روی ریلهای زندگی
بر تن ِ هم چسبیدهایم
که زمین سپاسگزار ِ حقیقت ِ بوسهها باشد
برف روی ریلها را آب
و حرفهایی که از پشت شیشهها بخار
واگن ها را درشتتر از همیشه به خواب
که پنجرهی اتاقمان را شوت
و یک دقیقه سکوت ِ سوت
به احترام خانههای اطراف
که به تماشای ما دهانشان باز
انگشت به دهان خاموش ایستادهاند
تا من و تو شکل دهانمان را به سوت
سه سوت تغییر شکل دهیم
و زیر اتاقی که با کمال میل
مایل است با چشمان کاملاً بسته
هر دو را پیش هم دراز کند
سوت بزنیم
تنها سه سوت
تا من در سه سوت
تا پیش از همه زود
تا پیش ِ همهگان تُند
همهی بلیطهای منتهی به تو را
خریده باشم
رضا رجایی
سازمان دانش، فرهنگ و هنر آرتمیس